خوبان را باید روی چشم ها گذاشت ...
کجایی ؟؟
چشــم هایـــــم " بهانه ات" را گـــــرفته انـــد ...!
خوبان را باید روی چشم ها گذاشت ...
کجایی ؟؟
چشــم هایـــــم " بهانه ات" را گـــــرفته انـــد ...!
می خواهم دنیا را بهم بریزم
یک شهر را
یک خیابان را
و این خانه را
که جای خالی کوچکی
برای پنهان کردن دلتنگی هایم ندارد!
بعضی وقتا باید یَقه ی احساست رو بگیری ؛
بزنی تـو گوشش ؛
بـا تمـام قدرت سرش داد بزنی ؛
بگی خفه شو دیگه بسه !
تـا الان هر چی کشیدم . . . .
هر چقدر سوختم . . . .
به خـاطــر تــو بــوده !!!
بفــهم اگر گفت دوستت دارم
به این معنی نبوده که کسه دیگر را هم دوست ندارد
اسمش آدم است …اما تو بــاور نکن..
گاهی کــاری می کند که از پس هیچ گــرگی بر نمی آیــد..!
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
پــســر بــایــد بــاشــی تــابــفــهــمــی
پــول گــرفــتــنــ از پــدر چــقــدر ســخــتــه …
.
.
.
دلـــــم نـه عــــشــق میـخواهد ، نـه دروغــــها ی
قـشنگـــ ، نـه ادعـــاهــای بـزرگـــ ، نـه بـزرگهای پـــر ادعــــا …!
دلـــم یـک فنـجان قــــهوه داغ میــخواهد و
یــک “دوســــــت” ، کـه بـشود بـا او حــرف زد و بـعد
پشیـــمان نـــشد …!!!
دمـــــش گـــــــــرم…
باران را می گـــــــویم…
به شـــــــانه ام زد و گفت:
خســته شــــــــــدی….
تو اســـتراحـــــت کن من می بارم….
لعنت به این روزها !
این روزها که اسم دارند ، شماره دارند ، تعطیلی دارند ،
هفته و ماه و سال دارند ،
اما افسوس که روح ندارند …
کـــاش در سرزمیــــن مــــن ..
بـــه جـــآی حجـــآب وحـــــیا..
شـــــرافـــت اجـــباری بـــــود!
همه میتونن اسمت رو صدا کنن
اما کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو صدا میزنن
لذت میبری و با تمام وجود
دوس داری در جوابشون بگی : جانم . . .
ســــخـــت اســـت وقتـــی از شـــدت بـــغـــض ،
گـــلـــو درد بگـــیری …
و هـــمـــه بگـــویـــند ؛
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
زندگی یعنی همین امروز همین حالا
یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا
زندگی یعنی نگاه تو
کوک کردن قلبم با صدای تو
دل دادن به آهنگ دل پاکت
.....
دیروز, همین حوالـــــــی….
زلـــزله ای آمــد…
حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!!
بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن”
بـه ایـن لـرزیـدنـهـا
سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ…
بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ
و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ…
امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
از تو
خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار بگویم ” دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم ”
ای کاش فقط
تنها همین یک بار
تکرار می شد!
کاش می فهمیدی
قهر می کنم تا دستمو محکم تر بگیری
و بلندتر بگی بمون
نه اینکه شونه بالا بندازی
آروم بگی هر طور راحتی
مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا...
کم سرمایه ای نیست؛
داشتن آدم هایی که حالت را بپرسند.
ولی از آن بهتر
داشتن آدم هایی است که وقتی حالت را می پرسند،
قول داده اَم…
گاهـــی
هَر اَز گاهـــی
فانـــوس یادَت را
میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره
میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم
اَما بـه هیچ سِتارهی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…
خیالَت راحَت !
آدم ها می آیند
زندگی می کنند می میرند و می روند،
اما فاجعه زندگی من آن هنگام آغاز می شود که...
آدم گاهی دوست دارد برود
ولی نرسد
دوست دارد گریه کند
ولی کسی دلیلش را نپرسد
دوست دارد بغض کند
ولی بی بهانه
آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیارا
برای خودش پیدا کند
خودش را بغل کند
وآرام خودش را آرام کند
هوس سیگار کشیدن روی پشت بام
چند وقتیه به جونم افتاده
دلم میخواد به آسمون نزدیکتر بشم
دودش که اذیتت نمیکنه خدا…!
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
ما به تنهایی مدرنی مبتلا هستیم…
حتی این شهر،
با همه ی شلوغی اش
خیلی شب ها
در کوچه ای تاریک
آرام گریه میکند
بـآرآטּ کـه بیـآیَـد ؛
بـوـی تَـنـتـ بلَـنـد میشَود ؛
ایـنـقَـدر خـآکی نـبـآشـ مَرد مـَـטּ [!]
هـــروقت ڪـم می آورم… مـی گـــویم :
اصـــلا مهـم نیـــست…
امـا تــــــــــو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت… !
به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود
تا زمستان برود
غنچه ها گل بکنند
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..
اما هرگز نفهمیدی…
من تو را برای دردهایم نمی خواستم…
دلم تنگه ببار بارون،شریک گریه ی من باش . . .
به جای اون که پیشم نیست،رفیق غصه ی من باش !
تعداد صفحات : 2