دلم قصه ای عاشقانه می خواهد که تا آخرش پای هیچ نفر سومی به میان نیاید !
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی ؟ این پرسش آیینه بود از من !
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ، مدت هاست
.
.
.
کاش باورت نشود که چقدر دوستت دارم تا تمام عمر آن را به “تو” ثابت کنم !
همه میتونن اسمت رو صدا کنن
اما کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو صدا میزنن
لذت میبری و با تمام وجود
دوس داری در جوابشون بگی : جانم . . .
ســــخـــت اســـت وقتـــی از شـــدت بـــغـــض ،
گـــلـــو درد بگـــیری …
و هـــمـــه بگـــویـــند ؛
لبـــاس گـــرم بـــپـــوش !!
آموخته ام که خدا عشق است
و عشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خدابا تمام عظمتش
...
آدم گاهی دوست دارد برود
ولی نرسد
دوست دارد گریه کند
ولی کسی دلیلش را نپرسد
دوست دارد بغض کند
ولی بی بهانه
آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیارا
برای خودش پیدا کند
خودش را بغل کند
وآرام خودش را آرام کند
هوس سیگار کشیدن روی پشت بام
چند وقتیه به جونم افتاده
دلم میخواد به آسمون نزدیکتر بشم
دودش که اذیتت نمیکنه خدا…!
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
ما به تنهایی مدرنی مبتلا هستیم…
حتی این شهر،
با همه ی شلوغی اش
خیلی شب ها
در کوچه ای تاریک
آرام گریه میکند
بـآرآטּ کـه بیـآیَـد ؛
بـوـی تَـنـتـ بلَـنـد میشَود ؛
ایـنـقَـدر خـآکی نـبـآشـ مَرد مـَـטּ [!]
هـــروقت ڪـم می آورم… مـی گـــویم :
اصـــلا مهـم نیـــست…
امـا تــــــــــو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت… !
به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود
تا زمستان برود
غنچه ها گل بکنند