مـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا...
چــه لــَحظـه ے دردآوریــه ...
اون لـَحــظه کـه میپـُرسـه خوبــے ؟
پـَنـج خـَط تـایپ میکـُنے ولــے بجـاے
" Enter "
هــَمـه روپـاکـــ میکـُنـے ومینـِویسـے خوبـَم ... تـوچــطورے ؟
کم سرمایه ای نیست؛
داشتن آدم هایی که حالت را بپرسند.
ولی از آن بهتر
داشتن آدم هایی است که وقتی حالت را می پرسند،
عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرمایی
از راه صلاح آیــــــــــم یا از در رسوایی
تا جان و دلم باشد چون جان و دلت جویم
یا من به کنار افتــــم یا تو به کنـــــار آیی
نه دیگه نمیشه که سمت غصه و غم برم . . .
اونی که عاشقونه عاشقته خود منم ! ! !
دیگه وقتشه فریاد بزنم تا همه عالم بدونن . . .
که تویی تنها تک پر و یار و دلبرم ! ! !
آدم ها می آیند
زندگی می کنند می میرند و می روند،
اما فاجعه زندگی من آن هنگام آغاز می شود که...
آدم گاهی دوست دارد برود
ولی نرسد
دوست دارد گریه کند
ولی کسی دلیلش را نپرسد
دوست دارد بغض کند
ولی بی بهانه
آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیارا
برای خودش پیدا کند
خودش را بغل کند
وآرام خودش را آرام کند
هوس سیگار کشیدن روی پشت بام
چند وقتیه به جونم افتاده
دلم میخواد به آسمون نزدیکتر بشم
دودش که اذیتت نمیکنه خدا…!
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
ما به تنهایی مدرنی مبتلا هستیم…
حتی این شهر،
با همه ی شلوغی اش
خیلی شب ها
در کوچه ای تاریک
آرام گریه میکند
بـآرآטּ کـه بیـآیَـد ؛
بـوـی تَـنـتـ بلَـنـد میشَود ؛
ایـنـقَـدر خـآکی نـبـآشـ مَرد مـَـטּ [!]
هـــروقت ڪـم می آورم… مـی گـــویم :
اصـــلا مهـم نیـــست…
امـا تــــــــــو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت… !
به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود
تا زمستان برود
غنچه ها گل بکنند
دلم تنگه ببار بارون،شریک گریه ی من باش . . .
به جای اون که پیشم نیست،رفیق غصه ی من باش !
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند؛
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند …
ﻣﻦ ﮐﻪ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾــﻢ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭﻗﺖ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺭﻡ ﭘﺲ ﭼـﺮﺍ ﺗﻨﻬـﺎﯾﯿﻢ
ﺧـﻮﺏ ﻧﻤـﯽ ﺷﻮد؟
جایت خالیست،هر روز می خواهم بخندم اما . . .
دلیل لبخند بر لب هایم خالیست،کاش بودی ! ! !
دلم را برایش به حراج گذاشتم اما او . . .
رفت و گفت هیچ ارزانی بی علت نیست !