خوبان را باید روی چشم ها گذاشت ...
کجایی ؟؟
چشــم هایـــــم " بهانه ات" را گـــــرفته انـــد ...!
خوبان را باید روی چشم ها گذاشت ...
کجایی ؟؟
چشــم هایـــــم " بهانه ات" را گـــــرفته انـــد ...!
به احساس تو بد کردم بیا برگرد
همه حرفاتو رد کردم بیا برگرد
همیشه راه تو دل دادگی بوده
خودم این راهتو صد کردم بیا برگرد
دمـــــش گـــــــــرم…
باران را می گـــــــویم…
به شـــــــانه ام زد و گفت:
خســته شــــــــــدی….
تو اســـتراحـــــت کن من می بارم….
کاش می فهمیدی
قهر می کنم تا دستمو محکم تر بگیری
و بلندتر بگی بمون
نه اینکه شونه بالا بندازی
آروم بگی هر طور راحتی
آدم گاهی دوست دارد برود
ولی نرسد
دوست دارد گریه کند
ولی کسی دلیلش را نپرسد
دوست دارد بغض کند
ولی بی بهانه
آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیارا
برای خودش پیدا کند
خودش را بغل کند
وآرام خودش را آرام کند
هوس سیگار کشیدن روی پشت بام
چند وقتیه به جونم افتاده
دلم میخواد به آسمون نزدیکتر بشم
دودش که اذیتت نمیکنه خدا…!
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
ما به تنهایی مدرنی مبتلا هستیم…
حتی این شهر،
با همه ی شلوغی اش
خیلی شب ها
در کوچه ای تاریک
آرام گریه میکند
بـآرآטּ کـه بیـآیَـد ؛
بـوـی تَـنـتـ بلَـنـد میشَود ؛
ایـنـقَـدر خـآکی نـبـآشـ مَرد مـَـטּ [!]
هـــروقت ڪـم می آورم… مـی گـــویم :
اصـــلا مهـم نیـــست…
امـا تــــــــــو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت… !
به شقایق سوگند
که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم
منتظر باید بود
تا زمستان برود
غنچه ها گل بکنند
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..
اما هرگز نفهمیدی…
من تو را برای دردهایم نمی خواستم…
خُــــدایـــآ!
بیـــا قَـــدَمـــ بِـــزَنیمــ
… سیـــگآر از مَــن! بـــــآران از تــــو!