بلای عشق را جز عاشقِ شیدا نمی داند
به دریا رفته میداند مصیبت های طوفان را !
موزیک
دستانش را بر پلکهای بسته ام کشید. همان عطری را زده بود که همیشه میزد….
آرام چشمانم را گشودم، مبادا بترسد و دوباره برود...
دستانم را دراز کردم .
همانجا بود، واقعیت داشت.
.
.
.