دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
می گویند تنهایی، پوستِ آدم را کلفت می کند!
می گویند عشق، دلِ آدم را نازک می کند!
می گویند درد، آدم را پیر می کند!
آدم ها خیلی چیزها می گویند
و من، امروز…
کرگدنِ دل نازکی هستم که پیر شده است…!!!
دستانش را بر پلکهای بسته ام کشید. همان عطری را زده بود که همیشه میزد….
آرام چشمانم را گشودم، مبادا بترسد و دوباره برود...
دستانم را دراز کردم .
همانجا بود، واقعیت داشت.
.
.
.
پــســر بــایــد بــاشــی تــابــفــهــمــی
پــول گــرفــتــنــ از پــدر چــقــدر ســخــتــه …
.
.
.
یه روز بی تو واسم یه عمره . . .
میخوام بگم تورو میخوام تو یه جمله !
دنیام بی تو تیره و تاره . . .
دوباره دلم هواتو داره !
بیا پیشم که بی تو من هیچم . . .
وقتی که میخندی دیوونه میشم !
دلـــــم نـه عــــشــق میـخواهد ، نـه دروغــــها ی
قـشنگـــ ، نـه ادعـــاهــای بـزرگـــ ، نـه بـزرگهای پـــر ادعــــا …!
دلـــم یـک فنـجان قــــهوه داغ میــخواهد و
یــک “دوســــــت” ، کـه بـشود بـا او حــرف زد و بـعد
پشیـــمان نـــشد …!!!
به احساس تو بد کردم بیا برگرد
همه حرفاتو رد کردم بیا برگرد
همیشه راه تو دل دادگی بوده
خودم این راهتو صد کردم بیا برگرد
دمـــــش گـــــــــرم…
باران را می گـــــــویم…
به شـــــــانه ام زد و گفت:
خســته شــــــــــدی….
تو اســـتراحـــــت کن من می بارم….
آرامشــی می خواهم ،
خلوتــی می خواهم ،
تــو باشی و من ..در کنار هـــــم …
تو ….
سکوت کنــی…
و مــن
گوش کنم
تعداد صفحات : 8